سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آنجا که گفتن باید خاموشى نشاید ، و آنجا که ندانند ، به که خاموش مانند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :83
بازدید دیروز :0
کل بازدید :48772
تعداد کل یاداشته ها : 370
103/9/7
1:8 ع
موسیقی


در کتاب فضائل العشره آمده :روزی یکی از طائفه جن نزد پیامبر اکرم(ص) نشسته بود در همین حال حضرت علی(ع) ئارد منزل شد.به محض ورود آن حضرت جن غایب گشت وقتی که حضرت تشریف برد دوباره ظاهر شد.پیامبر فرمود:چرا با دیدن علی از چشو پنهان شدی؟عرض کرد:یا رسول الله ! در زمان حضرت سلیمان علی (ع) زخمی بر من وارد کرد که تا بحال از درد آن می نالم لذا وقتی که اورا دیدیم بدنم به لرزه افتاد.پیامبر فرمود:خداوند ملکی به صورت علی خلق کرده تا با همراهی پیامبران مبترزه کند .

 

واقعه دیگری در تاریخ آمده است که روزی جنّی در محضر پیامبر نشسته بود که امیر المومنین وارد شد جن با دیدن حضرت به پیامبر اکرم(ص) پناه برد و عرض کرد یا رسوا الله! به دادم برسید و از دست این جوان نجاتم دهید،حضرت فرمود:چرا میترسی؟ مگر این جوان چه کاری با تو کرده است؟

 

عرض کرد:یا رسول الله!من جزء جنیانی بودم که در خدمت حضرت سلیمان بودند، روزی از امر ایشان تمّرد کردم، آن حضرت چند نفر را به سراغ من فرستاد، کوتاهی کرده و جدیّت در امر ایشان ننمودم ناگاه این جوان سواره به من نزدیک شد و زخمی بر من زد و فعلا هم جای آن خوب نشده و محل زخم را به حضرت نشان داد.

 

محققین و علمای تاریخ مینویسند:پیامبر گرامی اسلام تشریف داشتند و جنّی هم به حضورشان مشرف شده، مسائلی می پرسید.ناگهان حضرت علی (ع) وارد شد،آن مرد جنی کوچک شد مانند گنجشک بعد پرسید آن مرد کیست؟حضرت فرمود:جرا به این حال افتادی و با این جوان چکار داری و چرا می ترسی؟گفت: من در زمان طوفان نوح می خواستم کشتی نوح را خراب کنم تا غرق شود، در همین حال این جوان خود را به من رسانیده و با شمشیر خود یک دست مرا قطع کرد،سپس آن دست مقطوع خود را به پیامبر اکرم نشان داد،حضرت فرمود آری ای همان جوان است.